۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

براي اولين بار به فارسي

براي اولين بار به فارسي... تا كلي بخندين... من عاشقتم... عشقش... اشتياقش... تا كلي بخندين... فقط همين. بله فقط همين. اين همه چيزي است كه شبكه جديد انگليسي براي ما دارد. ما كه روزهاي پرفراز و نشيبي را پشت سر مي گذاريم. ما كه گوشه اي خاص و ويژه از تاريخ مان را مي نويسيم. ما كه بايد فكر كنيم. بايد پر شور و انرژي اهدافمان را دنبال كنيم. ما كه بايد ذهنمان درگير حوادث خودمان باشد تا راه هاي خودمان را پيدا كنيم و حواس مان به كارمان باشد. و همين موقع روباه پير به كمك مان مي آيد و برايمان سريال ترجمه مي كند. من اين سريال ها را ديده ام. نه همه اش را و نه همه قسمت ها را. همين قدر فهميده ام كه موضوع اصلي خيانت است با كلي رنگ و لعاب هنرپيشه هاي خوشگل مزين به حركات جذاب و لباس هاي كم مصرف. با حرف هايشان كار ندارم چرا كه دوبله آن قدر ضعيف است و اعصاب خرد كن كه براي هر بيننده اي دافعه داشته باشد. من با موضوع و هدف پشت اين كانال مشكل دارم. اشتباه نكنيد. هرگز توهم دشمني تمام دنيا با ايران را ندارم. آدم متحجر و دگمي هم نيستم. اما به تعاريف پايبندم و به اخلاق. به تأثيرات جامعه شناختي و بررسي هاي روانشناسانه هم اعتقاد دارم. به اخلاقي كه در همه جوامع رعايت مي شود و وادارشان مي كند براي هر وسيله صوتي و تصويري قفل و رمز كودك بگذارند. به اثر جامعه شناختي پخش هم زمان سه سريال با موضوع خيانت از بين پنج سريال بدبينم. مگر ويژگي سريال اين نيست كه در اولين قسمت بيننده را كنجكاو مي كند و خواسته يا ناخواسته او را به دنبال خودش مي كشد؟ در همين سريال هاي وطني بارها پيش آمده كه سريالي را دوست نداشته ايم اما حس كنجكاويمان ما را وادار به تعقيب آن كرده است.
من با اين شبكه مشكل دارم. من نمي خواهم اين سريال ها ما را بدبين كند و به جاي دنبال كردن اخبار روز به تعقيب همسرمان بفرستد. من نمي خواهم اين سريال ها ما را از آزادي بترساند. من نمي خواهم خون هاي ريخته شده بر زمين، فيلم چشم هاي سفيد شده به آسمان و عكس دهان خرد شده، جايش را به تصاوير قسمت هاي بيرون مانده از لباس هاي كم مصرف و بوسه هاي آرتيستي بدهد. اين سريال ها اسباب بازي اهدايي استعمار پير است كه خيانت سران مان را فراموش كنيم و به جاي تفسير خبر بين خودمان يا شنيدن اخبار كانال را عوض كنيم و سريال ببينيم و كلي بخنديم.

۱ نظر: