۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

تولدت مبارك، آدم!

53/8/6 را هيچ وقت فراموش نمي كنم. روزي كه نبودم ولي با آن خاطره دارم. تصورم يك روز آفتابي ست در فضاي آميخته شهري و روستايي، چيزي شبيه اين شهرهاي كوچك گيلان و مازندران. جاده اي خاكي با سطحي كوبيده، اتوموبيلي كه نمي دانم اسمش چه بوده و تصادفي كه تولدي را دو ماه جلو انداخته.
تصوير اين روز آفتابي، اين كوچه باغ و عطر چاي كه همه جا را پر كرده برايم يك تصوير بهشتي ست. همان بهشتي كه آدم و حوا را از آن اخراج كردند، فقط به خاطر يك گاز سيب!

۴ نظر: